لازاروس ( ۱۹۶۶) اهمیت مطالعه پاسخ به استرس و رشد یک چهارچوب تبادلی را در مطالعه نقش فرد در ارزیابی تهدید و مشکل همراه با استرس ورهایی و مقابله فعال در مقابل آن ها شناسایی کرد. بر طبق نظر لازاروس مقابله فرد، تلاش های شناختی و رفتاری جهت اداره تقاضاهای بیرونی یا درونی و تعارض های بین آن ها است به نحوی که فرد میزان تقاضاها را بیشتر از منابع خود ارزیابی میکند. لذا تئوری مقابله، به فراتر از مفهوم خودکارآمدی وخودآگاهی [۲۶] می رود و بر ارزیابی شناختی به عنوان جزو ذاتی فرایند مقابله تأکید میکند .
در ادبیات تحقیق یک تمایز مهم ، تمایز بین مقابله مسئله مدار[۲۷] با انواع دیگر مقابله است . افرادی که از مقابله مسئله مدار استفاده میکنند سبک های ویژه ای را رشد میدهند که عبارت از رفتارهایی است که برای کاهش یا حذف مشکل مورد بحث طرح ریزی شده اند. بنابرین مقابله مسئله مدار وسیله سودمندی برای کاهش عواطف منفی مانند افسردگی ، اضطراب و خشم است . بر عکس افرادی که از مقابله هیجان مدار استفاده میکنند تحت تاثیر عواطفشان قرار می گیرند. این افراد در مجموعه ای از رفتارها درگیر میشوند که در ابتدا جهت کاهش یا حذف این واکنشهای هیجانی منفی طرح ریزی میشوند، به جای اینکه مستقیماٌ مشکلاتی که این هیجانات منفی را ایجاد کردهاند هدف قرار دهند. چنین تلاشهایی جهت کاهش حالتهای هیجانی غیر سودمند هستند و اغلب حتی منجر به عواطف منفی بیشتری میشوند .
ویندل [۲۸] و ویندل ( ۱۹۹۴) نیز در بررسی سبک حل مسأله نوجوانان دریافتند که سبک مقابله هیجان مدار پیشبینی کننده خلق افسرده است . در نظر گرفتن چندین احتمال ممکن است به توضیح ارتباط قوی بین مقابله هیجان مدار و نشانه های افسردگی کمک کند : اول اینکه هم مقابله هیجان مدار و هم خلق افسرده با ویژگی هایی مانند نشخوارکردن [۲۹] یا سرزنش خود [۳۰] مشخص میشوند. هم چنین ممکن است ارتباطشان تا حدی انعکاس ارتباط دو جانبه آن ها با نوروزگرایی کلی یا عاطفه منفی [۳۱] باشد. احتمال دوم این است که نوجوانانی که از مقابله هیجان مدار استفاده میکنند ممکن است مستعد نشخوار در مورد استرسورها و عاطفه منفی همراه با این استرسورها باشند، که بدینوسیله وجود احساسات افسردگی را تشدید و طولانی میکند .
ساختار شناختی حل مسأله
در سال های اخیر پیگیریهای منظم در مورد ساختار شناختی که درحل مسئله درگیر است از طرف روان شناسان شناختی به عمل آمده است. در مدل های ارائه شده تأکید زیادی بر دانش موجود در ساختار حافظه و نیز بسیاری از شبکه های معنایی مربوط شده است. از جمله این مدلهای می توان از مدل حافظه گرینو[۳۲] نام برد که پیوند مستقیم میان ساختار حافظه و حل مسئله را مطرح ساخت. بنابر دیدگاه وی حل مسئله ، اطلاعات ، تکنیک ها و ایده هائی را که میدانیم و از تجربه گذشته به خاطر می آوریم ، به بازی میگیرد. این تجارب قبلی« محتوی حافظه » را تشکیل میدهد ، با وجود این حل مسئله مبین شکل منجر به فردی از پذیرش حافظه است چرا که یک راه حل اغلب از طریق تشکیل شبکه های ربطی و نه از طریق ذهنی پیدا می شود . مدل گرینو چهار چوبی فراهم می آورد که خود واجد یک سری مراحل میباشند ، مراحلی که به عنوان پایه و اساس برای تحلیل تکلیف است . این مدل تنها پاسخگوی مسائل خاصی است و در مقابل مسائل عام فاقد کفایت است. حل مسئله در این مدل ، متضمن دو مرحله اصلی است که ممکن است آن ها همزمان رخ دهند یا در یک زمینه با هم همپوشی داشته باشند .
مراحل حل مسئله در مدل حافظه گرینو
الف – ساخت یک شبکه ( درخت ) ، شناختی که مسئله را باز می نمایاند.
ب _ شناخت مجموعه ای از مناسبات ربط دهنده بین شبکه مسئله و شبکه مطلوب یا راه حل – شکل عملیات نخست – (ساخت یک درخت شناسی) در حافظه رخ میدهد. این عملیات مشابه عملیات ریاضی است . ساختاری که درحافظه شکل میگیرد در یک فهرست سازمان یافته از متغیرهاست.
عملیات مرحله دوم ساخت فهرست سازمان یافته ای از ارتباطات بین متغیرهای مشخص و خصوصیات مطلوب است که راه حلی برای مسئله ایجاد میکند ، این فرایند دوم با بهره گرفتن از اطلاعات حافظه معنایی جهت تغییر ساختاری که در حافظه وجود دارد انجام میگیرد.
شکل ۱-۲ : باز نمایی شناختی مسئله از یک ساخت شناسی گرینو ، ۱۹۷۳ ؛ به نقل از بهرامگیری ۱۳۸۰) .
مسئله
موقعیت
موجود
موقعیت مطلوب
حرف اصلی و اساسی گرینو این است که آزمودنی باید به طریقی برای تبدیل وضعیت موجود یا متغیرهای داده شده به وضعیت مطلوب یا متغیرهای ناشناخته راهی بیابد . مدل گرینو هنگامی جالبتر می شود که او جعبه بازیابی اطلاعات مربوط را جدا میکند و میان مشکلاتی که متضمن انواع متفاوتی از بازیافت هستد تمایز قائل می شود.
مسئله ای نظیر اینکه « پرستوها به کجا رفته اند » میتواند با بازیابی فرضیه های ذخیره شده ای مانند « پرستوها پرندگان مهاجر هستند » و « پرندگان مهاجر در زمستان به جنوب میروند » حل شود.
به طور خلاصه می توان گفت مدل گرینو یک چهار چوب مفهومی تدارک می بیند که در درک و فهم فرایندهای شناختی برای حل مسئله در زمینه پردازش اطلاعات بسیار مفید است.
میلر [۳۳] و همکاران ( ۱۹۶۰) هم یک برنامه تحلیل وسیله – هدف چند منظوره به نامه TOTE – TEST ( آزمایش – عمل – آزمایش – خروج ) پیشنهاد کردهاند که برای حل مسئله قابل استفاده است .
آزمایش
عمل
خروج
سازش
شکل۲-۲ : واحد TOTE میلر و همکاران
مؤلفه های سبکهای حل مسئله:
عامل ۱ : کنترل حل مسأله , این عامل منبع کنترل درونی – بیرونی فرد را در موقعیت های مشکل زا منعکس میکند.
عامل ۲ : اعتماد در حل مسأله , این عامل توان تصمیم گیری , خودباوری و توانایی فرد را در حل مسأله نشان میدهد.
عامل۳ : سبک اجتناب , این عامل پنهان کردن مسأله و تمایل فرد را به عدم مواجهه و مقابله با مشکلات را منعکس میکند.
عامل۴ : سبک گرایش , این عامل تفکر و نگرش مثبت به جنبههای مختلف زندگی و تمایل به مقابله با مشکلات را نشان میدهد.
نتایج مطالعه پریستر و کلام (۱۹۹۳) اهمیت ارزیابی حل مسئله بویژه عامل اعتماد [۳۴] را به عنوان تعدیلگر ارتباطات استرس – افسردگی و استرس – ناامیدی تأیید میکند.
مطالعه دیکسون و همکاران ( ۱۹۹۱) نیز نشان داد که عامل اعتماد نسبت به عامل کنترل یا عامل گرایش – اجتناب به طور قابل اطمینانی با افسردگی و نا امیدی ارتباط دارد ( پریستر و کلام , ۱۹۹۳).