دوره
رویداد
۱۹۸۰
معرفی مفهوم کلی ارزش های نامشهود که اغلب تحت عنوان سرقفلی شناخته می شود.
تألیف کتاب “تجهیز و ارزیابی دارایی های ناملموس در ژاپن” توسط Itami
۱۹۸۱
تأسیس کمپانی تحقیقات تجاری بر ارزش های فکری توسط Hall
۱۹۸۶
ارائه ترازنامه نامشهود توسط Sveiby
۱۹۸۸
اولین تلاش در جهت تهیه صورت های سرمایه فکری توسط Sveiby
تلاش هایی در جهت اندازه گیری سرمایه های فکری
۱۹۸۹
ابداع روش ترازنامه نامرئی توسط Sveiby
۱۹۹۰
تألیف کتاب “مدیریت دانش” توسط Sveiby
۱۹۹۱
تأسیس شرکت اسکاندیا، اولین شرکت به عملکرد سنجش سرمایه فکری توسط Edvinsson VP
۱۹۹۲
استفاده از روش BSC (کارت امتیازی متوازن) برای سنجش سرمایه فکری توسط Kaplan&Norton
۱۹۹۳
ابداع مفهوم سرمایه ارتباطی (سرمایه مشتری) توسط St.Onge
۱۹۹۴
تألیف مقاله ” سرمایه فکری ” در مجله فورچون توسط Stewart
تشکیل انجمن گروه مدیران سرمایه فکری توسط Sullivan, Petrash, Edvinsson
۱۹۹۵
اولین گزارش اسکاندیا از سرمایه فکری توسط Edvinsson
۱۹۹۷
تألیف کتاب ” دارایی های سازمانهای جدید ” توسط Sveiby
تألیف کتاب ” سرمایه فکری ” توسط Edvinsson&Malone
تألیف کتاب ” سرمایه فکری ” توسط Stewart
۱۹۹۸
تألیف کتاب ” سودآوری از سرمایه فکری ” توسط Sullivan
۱۹۹۹
تألیف مقاله ” اندازه گیری عملکرد برای افزایش سرمایه فکری ” توسط Knight
۲۰۰۰
کنفرانس بینالمللی سرمایه های فکری در آمستردام هلند
تألیف مقاله ” نسل بعدی از اندازه گیری سرمایه فکری: چشم انداز سرمایه فکری دیجیتالی ” توسط Edvinsson و دیگران
تألیف مقاله ” چشم اندازی بر سرمایه فکری و سرمایه ناملموس ” توسط Edvinsson
تألیف مقاله ” روش های جدید سرمایه فکری، ارزیابی و حسابداری ناملموس ” توسط Stanfield, K
۲۰۰۱
تألیف مقاله ” سرمایه فکری، منبعی استراتژیک ” توسط Bollinger و دیگران
۲۰۰۳
کسب اولین درجه دکتری در مدیریت سرمایه فکری
۲۰۰۴
تألیف کتاب ” ایجاد مفهوم طراحی سرمایه فکری، روشی برای ارزیابی دارایی های ناملموس” توسط Daniel Andriessen
۲۰۰۵
تألیف کتاب ” چشم اندازی بر چند وجهی سرمایه فکری داخلی، مدیریت، ارزیابی و گزارش دهی ” توسط Bernard Marr
تألیف کتاب ” سرمایه فکری در سطح سازمانی، شهری و ملی ” توسط Edvinsson و دیگران
اجزای سرمایه فکری:
بوز[۴]و جلسیس[۵]، اجزای سرمایه فکری را به دو دسته اصلی سرمایه انسانی و سرمایه ساختاری تقسیم بندی کردهاند. سپس سرمایه ساختاری را به دو دسته سرمایه مشتری و سرمایه سازمانی تقسیم کردهاند. [۱۷]. جلسیس سرمایه انسانی را به معنای وجود مزیت رقابت، ارتباط و ارزش های متعلق به کارکنان سازمان معرفی کردهاست. مزیت رقابتی در قدم بعدی به اجزای کوچکتر از جمله مزیت حرفه ای، مزیت اجتماعی، مزیت تبلیغاتی و مزیت احساسی تقسیم می شود. [۳۰]. هر چه مزایای موجود توسط افراد سازمان بهتر نشان داده شود، روابط میان همکاران، مشتریان، شرکا و دیگر افراد مرتبط با حرفه بهتر خواهد شد. در نتیجه، این موضوع باعث بالا رفتن کارایی سازمان می شود.از طرفی بونتیس[۶] اذعان میدارد که یک مشخصه مخصوص سرمایه فکری این است که باعث کاهش خروج افراد از سازمان می شود. [۱۵].
ادوینسونو سالیوان[۷] گفته اند که سرمایه ساختاری به عنوان منبعی پشتیبانی کننده شناخته می شود، و(به صورت مستقیم یا غیر مستقیم) پروسه تبدیل خلاقیت فردی به محصول میباشد. پشتیبانی انجام شده میتواند به صورت مشهود یا غیر مشهود باشد.[۱۳]. میتوان گفت که سرمایه ساختاری میتواند محیط را برای سرمایه انسانی فراهم کند تا بتوان برای سازمان ارزش آفرین باشد. از طرف دیگر، سرمایه انسانی به ما این امکان را میدهد تا بتوان سرمایه ساختاری را گسترش داد و در نهایت به ارزش آفرینی دست یافت و در نتیجه این دو سرمایه همدیگر را پشتیبانی میکنند.بروکینگ[۸] سرمایه ساختاری را متفاوت با سرمایه انسانی میداند، به این دلیل که سرمایه انسانی به منزله دانش متعلق به سازمان به عنوان یک مجموعه واحد است و میتواند از سازمان خارج شود، در حالی که سرمایه ساختاری در سازمان ماندگار است. ادوینسون و جلسیس در ادامه گفته اند که میتوان سرمایه ساختاری را در قدم بعدی به سرمایه مشتری و سرمایه سازمانی تقسیم بندی کرد. [۱۹].
بر اساس گفته های جلسیس، سرمایه سازمانی به شرکت ها این امکان را میدهد تا بتوانند در مسیر سیستماتیک پیش بروند.بر اساس گفته های جلسیس، آلبور و کانان[۹] این سرمایه در مرحله بعدی شامل ابتکار، پروسه انجام کار، فرهنگ و رهبری می شود. سرمایه مشتری ارزش آفرینی انجام شده از طریق رابطه ایجاد شده بین سازمان و مشتری، تامین کنندگان، اتحادیه های صنعتی و بازار است. مثال هایی از سرمایه مشتری به قرار زیر است: تصویر سازمان، وفاداری مشتری، رضایت مشتری، ارتباطات با تامین کنندگان، قدرت اقتصادی، ظرفیت چانه زنی و تعامل با هویت های اقتصادی و فعالیت های محیطی.[۳۲]. در این راستا استوارت[۱۰] اذعان داشته است که سرمایهگذاری تنها در یک بخش از اجزای سرمایه فکری کافی نیست به این دلیل که این اجزا همدیگر را برای رسیدن به سرمایه فکری پشتیبانی میکنند. در نتیجه، هر سازمان دارای سه جزء از سرمایه فکری ولی با نسبت های متفاوت است. در زمان انتخاب و سرمایهگذاری، آنالیزورهای مالی به اطلاعات مربوط به سرمایه فکری توجه نمیکنند و تنها به مدیریت سازمان، استراتژی، و محیط تجارت توجه میکنند و مسائل مدیریتی تاثیرگذارترین فاکتور در تصمیمگیری برای سرمایهگذاری و انتخابهای منطقی آنالیزورها است. از این رو نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری یک سهم به عنوان معیار خوبی برای پاسخ گویی سرمایه گذاران معرفی شده است. هر چه نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری سهم بیشتر باشد بازار با دید بهتری به آن سهم نگاه میکند.[۵۱].
به صورت خلاصه میتوان اجزای سرمایه فکری را به صورت زیر معرفی و تعریف نمود:
الف- سرمایه انسانی: شامل دانش، مهارت و توانایی کارکنان سازمان میشود. محققان عموما بر اهمیت بیشتر سرمایه انسانی نسبت به دو نوع دیگر سرمایه های فکری(سرمایه ساختاری و سازمانی) تأکید کردهاند. چرا که سرمایه انسانی، تاثیر قابل توجهی بر سرمایه ساختاری و سرمایه مشتری دارد. سرمایه انسانی میتواند ازطریق قرار گرفتن افراد در گروههای کاری، سازمانها، دسته ها و شبکه ها ایجاد شده و ارتقا یابد.
ب- سرمایه ساختاری: سرمایه و دارایی تحت تملک سازمان است و حتی زمانی که کارکنان سازمان را ترک میکنند در سازمان وجود دارد سرمایه ساختاری عبارت است از هر آنچه که در شرکت باقی می ماند پس از آنکه کارکنان به هنگام شب به خانه میروند .