فرایند اجتماعی کردن دانش (پنهان به پنهان):عبارت است از تسهیم دانش در تعاملات اجتماعی چهره به چهره. این فرایند شامل دستیابی به درک متقابل از طریق تسهیم دیدگاه ها، طوفان فکری، تعاملات استاد-شاگردی یا حمایت گری و غیره است. بزرگ ترین مزیت فرایند اجتماعی کردن، بزرگ ترین نقطه ضعف آن نیز به شمار می رود: از آنجا که دانش، پنهان می ماند به ندرت در هر جایی کسب، بیان یا نوشته می شود.
فرایند بیرونی کردن دانش (پنهان به آشکار):دانش پنهان را به دانش آشکار تبدیل میکند و عبارت است از “فرایند اصلی خلق دانش که از طریق آن دانش پنهان به دانش آشکار، یعنی به اشکال استعاره ها، قیاسها، مفاهیم، فرضیات یا مدلها تبدیل می شود”. در این فرایند از افراد خواسته می شود دانش پنهان را به صورت تفصیلی بیان کنند، مکتوب نمایند یا به صورت نوار صوتی درآورند. البته تبدیل دانش پنهان به آشکار دشوار است و در این مرحله، به یک فرد واسطه نیاز است. یک دانش نگار[۲۹] کسی است که میتواند با صاحبان دانش به منظور استخراج دانش شان مصاحبه کند. به محص اینکه دانش به صورت ملموس یا آشکار درآمد میتواند به سادگی با دیگران به اشتراک گذاشته و در سرتاسر سازمان به کار برده شود.
فرایند ترکیب کردن دانش (آشکار به آشکار):عبارت است از ترکیب مجدد اجزای دانش آشکار به شکلی جدید. در این مرحله، هیچ دانش جدیدی خلق نمی شود، بلکه دانش جدید حاصل ترکیب جدید دانش آشکار موجود یا قبلی است.
فراینددرونی کردن دانش (آشکار به پنهان): از طریق توزیع و ترویج رفتار جدید کسب شده و مدلهای ذهنی تجدید یا به تازگی درک شده اتفاق می افتد. درونی کردن پیوند قوی با “یادگیری عملی”[۳۰] دارد. درونی کردن، دانش و تجارب گروهی و یا فردی را به مدلهای ذهنی فردی تبدیل میکند. به محض درونی شدن، دانش جدید مورد استفاده کارکنانی قرار میگیرد که آن را در پایگاه دانش پنهان موجود خود توسعه داده و سازماندهی مجدد کردهاند.
۲-۱۱-۴-مدل مدیریت دانش چوو[۳۱]
مدل مدیریت دانش چوو بر معنی کردن(مبتنی بر مدل ویک، ۲۰۰۱)، خلق دانش(مبتنی بر مدل نوناکا و تاکچی،۱۹۹۵) و تصمیم گیری(مبتنی بر عقلانیت محدود[۳۲] سایمون،۱۹۵۷) تمرکز دارد. این مدل بر نحوه انتخاب عناصر اطلاعاتی و سپس جریان آن ها در فعالیتهای سازمانی متمرکز است. همان طور که در شکل۲-۳ مشاهده می شود هر یک از مراحل مدل شامل معنی کردن، خلق دانش و تصمیم گیری، محرکی بیرونی دارد.
شکل۲-۳-مروری بر مدل مدیریت دانش چوو(۱۹۹۸)
در مرحله معنی کردن، فرد می کوشد معنی اطلاعات حاصل از محیط بیرونی را درک کند. اولویتها شناسایی و برای فیلتر کردن اطلاعات، مورد استفاده واقع میشوند. افراد با بهره گرفتن از تجارب قبلی خود تفاسیر مشترکی از تبادل اطلاعات ایجاد و درباره عناصر اطلاعاتی مذاکره میکنند. ویک(۲۰۰۱) با ارائه نظریه معنی کردن، شرح میدهد که چگونه در یک سازمان از طریق تفسیر مشترک افراد، آشوب به فرایندهای منطقی و منظم تبدیل می شود. ویک اظهار میکند که معنی کردن در سازمانها متشکل از چهار فرایند یکپارچه است:۱)تغییر بوم شناسی[۳۳]،۲)وضع[۳۴]،۳)انتخاب[۳۵] و ۴) نگهداری[۳۶]. تغییر بوم شناختی، تغییر در محیط بیرونی سازمان است، محیطی که جریان اطلاعات به عاملان در سازمان را مختل میکند. عاملان سازمانی ضمن تلاش برای بررسی دقیق عناصر محیط، محیط مطلوب خود را وضع میکنند. در مرحله وضع، افراد می کوشند عناصر محیط مطلوب را ایجاد، تنظیم مجدد، متمایز یا خراب کنند. بسیاری از این عناصر محیطی به صورت برنامه ریزی شده از طریق خلق محدودیتها یا قواعد خاص خود ایجاد میشوند. مرحله وضع، موضوعاتی را مشخص میکند که باید برای فرایند انتخاب مورد استفاده واقع شوند. در مراحل انتخاب و نگهداری، افراد می کوشند عقلانیت تغییرات وضع شده را از طریق انتخاب تفسیر کنند. فرایند نگهداری، سازمان را به حافظه سازمانی متشکل از تجارب منطقی موفق تجهیز میکند. این حافظه میتواند در آینده برای تفسیر تغییرات جدید و متوازن کردن تفسیرهای فردی به صورت یک دیدگاه سازمانی منسجم، دوباره مورد استفاده واقع شود. این مراحل همچنین برای کاهش عدم اطمینان و ابهام اطلاعات مبهم به کار برده میشوند.
خلق دانش میتواند به عنوان انتقال دانش فردی بین افراد از طریق گفتگو، بحث، تسهیم و داستان سرایی تعریف شود. این مرحله از طریق چشم انداز دانش موجود(وضعیت فعلی) و دانش مطلوب(وضعیت آینده) هدایت می شود. خلق دانش طیف راهکارهای بالقوه در تصمیم گیری را از طریق فراهم کردن دانش جدید، گسترده میسازد. نتیجه حاصل، پشتیبانی فرایند تصمیم گیری با استراتژیهای نوآورانه است که قابلیت سازمانی را برای اتخاذ تصمیمات عقلانی یا آگاهانه افزایش میدهد. چوو(۱۹۹۸) برای مبانی نظری خلق دانش از مدل نوناکا و تاکچی (۱۹۹۵) استفاده میکند.
مرحله تصمیم گیری مبتنی بر مدلهای تصمیم گیری عقلانی است که به منظور تشخیص و ارزشیابی گزینه های ممکن از طریق پردازش اطلاعات به هنگام، استفاده میشوند. (قلیچ لی،۱۳۸۸)
۲-۱۲-آمادگی برای پذیرش مدیریت دانش
بی گمان یکی از گامهای مهم قبل از پیاده سازی مدیریت دانش سنجش میزان آمادگی زیر ساختهای لازم و ضروری در سازمان، جهت پیاده سازی مدیریت دانش است. اجرای مدیریت دانش بدون توجه به مسایل زیر ساختی و عوامل مؤثر سازمانی که بر آن تاثیر مستقیم دارند تنها جمع آوری توده ای اطلاعات و تحمیل هزینه ای بر سازمان بدون این که بازده ای داشته باشد است. بنابرین سنجش میزان امادگی این عوامل مؤثر و رفع موانع و ضعفها، کاهش هزینه و ریسک را برای سازمان به دنبال دارد و به نوعی دستیابی سازمان به اهدافش از پیاده سازی مدیریت دانش را تضمین می کند.
آمادگی برای مدیریت دانش را به عنوان پیش نیاز ضروری برای یک شخص یا سازمان برای اینکه در مواجه با تغییر سازمانی موفق باشد تعریف کردهاند(هالت،۲۰۰۰) که بنابرین میتوانیم آمادگی برای مدیریت دانش را مجموعه ای از پیش نیازهای ضروری برای اجرای موفق مدیرت دانش تعریف کنیم.
به عبارت دیگر می توان گفت آمادگی برای مدیریت دانش عبارت است از مجموعه ای از قابلیتهای یک شرکت یا سازمان در دسترسی به زیرساختهای لازم برای مدیریت دانش و ظرفیتهای به کارگیری آن ها.( موسی خانی، اجلی قشلاجوقی، صفوی)
۲-۱۳-قابلیت و آمادگی سازمان جهت پذیرش مدیریت دانش