با توجه به مطالب عنوان شده، در این تحقیق به بررسی تأثیر بازارگرایی بر چابکی استراتژیک با تأکید بر نقش فرهنگ سازمانی پرداخته شده است.
همچنین شایان ذکر است که در این تحقیق منظور از چابکی استراتژیک همان چابکی سازمان میباشد.
تعریف مسئله
گرایش بازار به طور کلی بیانگر پاسخ یک شرکت به نیازهای فعلی بازارش است (چانگ[۱]، ۲۰۱۱). نارور[۲] و اسلاتر[۳] (۱۹۹۰) گرایش بازار را به این صورت تعریف کردند: “فرهنگ سازمانیای که به موثرترین و کاراترین شکل، رفتارهای ضروری جهت ایجاد ارزش افزوده برای خریداران و در پی آن عملکرد بالاتری برای کسب و کار را به وجود میآورد. “بازارگرایی نه تنها برای خارج از سازمان بلکه در داخل سازمان و نه تنها در بازارهای داخل یک کشور و بلکه در بازارهای بینالمللی و جهانی هم مورد توجه میباشد (لی و همکاران، ۲۰۰۶). تمرکز بر نیازهای مشتری به شرکت این اجازه را میدهد تا ارزش افزوده بالاتری را تأمین کرده و بدین ترتیب منجر به سطوح بالاتری از رضایت مشتری می شود (دیبرل[۴]، ۲۰۱۱). یک سازمان بازارگرا با نظارت مستمر بر نیازهای مشتریان، سعی در جلب رضایت آن ها به وسیله اصلاح خروجیهای خود با حفظ سود قابل قبول می نماید (کوهلی[۵] و جاروسکی[۶] ،۱۹۹۰، نارور و اسلاتر، ۱۹۹۰).
از طرفی دیگر به کارگیری چابکی استراتژیک[۷] در سازمانها، راهبردی برای موفقیت در محیطهای رقابتی و نامطمئن امروزی است. بنابرین چابکی استراتژیک در محیطهای فوق رقابتی امروز بسیار نیاز است. مفهوم چابکی برای اولین بار توسط ناگل و داو[۸](۱۹۹۲) در مؤسسهی آیوکوک معرفی شد. همان طور که سازمانها در محیطهایی متلاطم فعالیت میکردند، این مفهوم توجه زیادی را به خود جلب نمود و سازمانها اهمیت پاسخگویی سریع به نیازها و تقاضاهای متغیر محیطی با روشهای کارآمد هزینهای را دریافتند.(سیگور و همکاران[۹]، ۲۰۰۰). گلدمن و همکاران[۱۰](۱۹۹۵) بیان نمودند”سازمانی چابک نامیده می شود که بتواند به طور سودآوری در محیط متلاطم با نیازهای متغیر و غیر قابل پیش بینی امروزی فعالیت نماید. بنابرین چابکی راهی است برای مدیریت سازمانها که با یک واکنش سریع و مؤثر به بازارهای در حال تغییر از طریق تولید محصولات و خدماتی که مشتری محور است، عمل می نماید و به ابزاری برای رقابت تبدیل شده است.(ژانگ و شریفی[۱۱]، ۲۰۰۷). سازمان های چابک با تغییر، عدم قطعیت و غیرقابل پیشبینی بودن محیط کسب و کارشان و پاسخ مناسب دادن به این تغییرات عجین شدهاند. در بر داشتن استراتژی های چابکی برای سازمانها منافعی دارد مانند پاسخهایی سریع و مؤثر به نیازهای در حال تغییر بازار، قابلیت سفارشی کردن محصولات و خدمات تحویل داده شده به مشتری، هزینه های تولید کاهش یافته، افزایش رضایت مشتری و حذف فعالیتهایی که ارزش افزودهای ایجاد نمیکنند.(سافورد؛گوش و مورثی[۱۲]،۲۰۰۶).
بنا بر تحقیقات انجام شده، توانایی شناسایی تغییرات ایجاد شده در نیازهای مشتریان از طریق بازارگرایی، پیشزمینهای ضروری در توانایی برای پاسخ به این تغییرات است. بهبود برنامه های چابکی، برای توسعه قابلیت های سازمانی جهت پاسخ سریع و مؤثر به تغییرات ایجاد شده در نیازهای مشتری، طراحی شده است(زلباست، گرین جی آر؛ ابشایر و ساوور[۱۳]؛ ۲۰۱۰). براون شیدل و سوره(۲۰۰۹) در تحقیق خود دریافتند که بازارگرایی به طور غیرمستقیم از طریق انسجام سازمانی بر چابکی اثر می گذارد. لین(۲۰۰۴) دریافت که بازارگرایی به طور مثبتی بر شبکه نوآوری چابکی اثر می گذارد. زلباست و همکاران(۲۰۱۰) در تحقیق خود دریافتند که بازارگرایی به طور مستقیم و مثبت بر تولید به موقع، مدیریت کیفیت جامع و چابکی تولید، اثر می گذارد. در این پژوهش، چابکی استراتژیک معادل چابکی سازمانی در نظر گرفته می شود.
هر سازمانی دارای شخصیتی است مانند انسان، همانگونه که عنصر اصلی شخصیت یک انسان فرهنگ اوست، عنصر اصلی شخصیت یک سازمان نیز فرهنگ سازمان است(هیلز چارلز[۱۴]،۲۰۰۲). سازمان های موفق دنیا به ویژه آنهایی که تا سطح بالای ایمنی راه پیمودهاند، مدعی هستند که به بسیاری از این موفقیتها از راه تقویت فرهنگ سازمانی خود، دست یافتهاند. با توجه به اهمیت مبحث فرهنگ سازمانی در هر سازمانی، بدیهی است که موفقیت در پیادهسازی شیوه های نوین و تکنیکهای جدید مدیریتی، مستلزم پشتیبانی از طرف فرهنگ سازمانی است. تحقق اهداف هر سازمان در گرو هماهنگی فرهنگ سازمانی به عنوان شاخص وضعیت نیروی انسانی با اهداف و استراتژی های تدوین شده است(ابزری، مهدی؛ دلوی، محمدرضا، ۱۳۸۸). در تعریفی از فرهنگ سازمانی بیان می شود، فرهنگ سازمانی به معنای ارزش ها، مفروضات و هنجارهای مشترک بین افراد است(شین[۱۵]،۱۹۸۵).
از طرفی دیگر در تحقیقات انجام شده این نتیجه حاصل شده است که بازارگرایی و توانایی بازارگرا شدن به طور فزایندهای در فرهنگ سازمانی ریشه دارد و عواملی که به عنوان پیشزمینههایی برای بازارگرایی پیش بینی شده اند مانند تأکید مدیران عالی، سیستم پاداش و تمرکز ممکن است نقشی کمرنگتر از فرهنگ داشته باشند(گبهاردت و همکاران[۱۶]،۲۰۰۶).
همچنین بنابر مطالعه پیشینه تحقیق، دریافت شد که تحقیقات متعددی به بررسی رابطه میان فرهنگ سازمانی و روشهای چابک پرداختهاند(رابینسون و شارپ[۱۷]،۲۰۰۵؛ شرهی و کاروسکی[۱۸]،۲۰۰۷؛ استرود و هاف و ترتیاکو[۱۹]،۲۰۰۹؛ تولفو و وازلاویک[۲۰]،۲۰۰۸). جوهان لیواری و نتا لیواری[۲۱] (۲۰۱۱) به بررسی رابطه فرهنگ سازمانی و روشهای چابک پرداختند و به این نتیجه رسیدند که هر فرهنگی به جز فرهنگ سلسله مراتبی، کاربرد روشهای چابک را افزایش میدهد. جیم شفیلد و جولین لمتایر[۲۲](۲۰۱۳) بیان میکنند که توسعه برنامه های چابکی توسط محیط سازمان( فرهنگ سازمانی) و توانمندی اعضای سازمان، تحت تأثیر قرار میگیرد.
بنابرین با توجه به اینکه فرهنگ سازمانی بر دو متغیر بازارگرایی و چابکی اثرگذار است و از طرفی بازارگرایی بر چابکی نیز تأثیر دارد، در این تحقیق بر آن شدیم که به بررسی رابطه بازارگرایی و چابکی و نقش تعدیلگر فرهنگ سازمانی بپردازیم.
در این فصل به مباحث کلی پژوهش شامل اهداف، فرضیات و سؤالات تحقیق و مباحث دیگری از قبیل تعریف واژگان پرداخته می شود.
اهمیت و ضرورت تحقیق
با توجه به مطالب عنوان شده به نظر میرسد که بازارگرایی بستری مناسب برای بروز و ظهور چابکی استراتژیک در سازمان است چرا که هر دو هدفی مشترک دارند و آن پاسخ به نیازهای متغیر مشتری است تا از این طریق ارزش افزودهای برای آن ها ایجاد کنند. بنابرین منطقی به نظر میرسد که بررسی تأثیر بازارگرایی بر چابکی استراتژیک سازمان نیازمند بررسی دقیقتری است، لازم به ذکر است آنچه که بر میزان اهمیت این مورد می افزاید این است که در تحقیقاتی ارتباط بازارگرایی بر چابکی استراتژیک مورد بررسی قرار گرفته است اما اینکه آیا فرهنگ سازمانی می تواند تعدیل کننده رابطه این دو باشد با خیر، تا کنون مورد بررسی واقع نشده است.