امید به زندگی و اهمیت و جایگاه آن، برای برخوردار بودن از زندگی خوب و شاد، امری انکارناپذیر است (کینگ و همکاران، ۲۰۰۶). یافته های پژوهشی متعددی نشان داده اند که امید عنصری اساسی در بهزیستی روانی- عاطفی است و به طور سیستماتیک با ابعاد گوناگونی از شخصیت، سلامت جسمی و ذهنی، سازگاری و انطباق با استرسها، مذهب و فعالیتهای مذهبی و اختلالات رفتاری ارتباط دارد (اسکنل و بکر، ۲۰۰۶). سازگاری روانشناختی در رویکرد مثبتنگر دو مؤلفه مثبت و منفی را دربرمیگیرد: ۱٫ داشتن رضایت از زندگی؛ ۲٫ فقدان بیماریهای روانشناختی (گیلمن، ۲۰۰۵).
طی یک دهه اخیر و با گسترش مباحث مربوط به روانشناسی مثبت، تمایل به مطالعه جنبه های مثبت سلامت نیز به موازات جنبه های منفی در حال افزایش است (رابینز، ۲۰۰۸). شخصی که سلامت روانی دارد، می تواند ضمن احساس رضایت از زندگی، با مشکلات، به طور منطقی برخورد نماید. به عبارت دیگر، افراد دارای سلامت روان، قادرند در عین کسب فردیت، با محیط نیز انطباق یابند (کوشان و واقعی، ۲۰۰۵). یکی از شاخص های نشاندهنده سلامت روانی، میزان رضایت از زندگی است. منظور از رضایت از زندگی، نگرش فرد، ارزیابی عمومی نسبت به کلیت زندگی خود و یا برخی از جنبه های زندگی، همچون زندگی خانوادگی، شغلی و تجربه آموزشی است (داینر و همکاران، ۱۹۹۹). رضایت از زندگی از سایر سازه های روانشناختی مانند عاطفه مثبت و منفی، عزت نفس و خوشبینی متمایز است (لوکاس و همکاران، ۱۹۹۶). رضایتمندی از زندگی، رضایت افراد درباره جنبه خاصی از زندگی و دوره خاصی نیست، بلکه رضایت از همه تجارب فرد در مجموع است ( باشتوگ و دومان، ۲۰۱۰). داینر و پاوت (۱۹۹۳، به نقل از گارسیا و همکاران، ۲۰۱۰) رضایت از زندگی را یکی از نمایانگرهای کلیدی بهزیستی میدانند و به فرایندی میگویند که افراد یک ارزیابی از کیفیت زندگیشان را بر پایه استانداردهای خودتحمیلی[۹۷]شان دارند. شواهد حاکی است که احساس پیوستگی با رضایت از زندگی ارتباط مثبت دارد (اریکسون و لیندستروم[۹۸]، ۲۰۰۵). ماتیلا و همکاران، (۲۰۰۷)، دریافتند که نارسایی هیجانی پیش بینیکننده مهمی برای رضایت کمتر از زندگی است. داینر و همکاران (۱۹۸۵)، دوراک و همکاران (۲۰۰۹)، آریندل و همکاران (۱۹۹۹) و بلایز و همکاران (۱۹۸۹) ارتباط نمره های SWLS را با نمرات افسردگی، منفی گزارش کردند. گروهی دیگر از پژوهشها نیز به تأثیر سلامت روان یا کاهش مشکلات هیجانی بر رضایت از زندگی اشاره داشته اند (هامارات و همکاران، ۲۰۰۱؛ سامانی و همکاران ، ۲۰۰۵).
۲-۱۷- وجوه رضایت از زندگی
از نظر داینر (۲۰۰۵)، ارزیابی شخص در مورد زندگی خود، می تواند به دو صورت باشد:
۱٫ ارزیابی شناختی، آن نوع ارزیابی است که شخص به طور آگاهانه در مورد کل زندگی یا در مورد جنبه های خاصی از آن مانند شغل، تفریح و ازدواج انجام میدهد.
۲٫ ارزیابی عاطفی، آن نوع ارزیابی است که به شکل احساسات و عواطف مطرح است، مانند قضاوت در مورد عواطف خوشایند (نظیر لذت) یا ناخوشایند (نظیر افسردگی) و به احساسات و هیجاناتی که فرد در تعامل با زندگیاش تجربه می کند، کاری ندارد.
ابعاد رضایت از زندگی عبارت است از: رضایت از خود، رضایت از دوستان، رضایت از خانواده، رضایت از محیط زندگی، رضایت از محیط کار (عظیمی، ۱۳۸۲).
۲-۱۸- پیشینه مطالعات انجام شده در داخل و خارج از کشور
۲-۱۸-۱- پیشینه پژوهش در داخل کشور
علاقه به حوزه طرحوارههای ناسازگار اولیه دامنه وسیعی از تحقیقات در مورد ارتباط این سازه با متغیرهای گوناگون را به دنبال داشته است. نتایج حاصل از پژوهش یوسفنژاد و پیوستهگر (۱۳۸۹)با عنوان رابطه رضایت از زندگی و طرحوارههای ناسازگار اولیه در دانشجویان نشان داد که بین طرحوارههای ناسازگار اولیه و رضایت از زندگی در دانشجویان رابطه منفی وجود دارد. محرومیت هیجانی، شرم /نقص و بیکفایتی/ وابستگی، توانایی پیش بینیکنندگی رضایت از زندگی را دارند. در واقع این نتایج نشان میدهد که محرومیت هیجانی و بیکفایتی / وابستگی با علامت منفی و شرم/ نقص با علامت مثبت پیش بینی کننده رضایت از زندگی هستند. خدابخشی کولایی و همکاران (۱۳۹۲) در مطالعه ای با عنوان مقایسه طرحوارههای شناختی ناسازگار، باورهای غیرمنطقی و مهارت های ارتباطی در نوجوانان پرورشگاهی و غیرپرورشگاهی نشان دادند که بین دو گروه در نمره کلی طرحوارههای ناسازگار اولیه و خردهمقیاسهای محرومیت هیجانی، رهاشدگی/ بی ثباتی، بی اعتمادی / بدرفتاری، انزوای اجتماعی/ بیگانگی، نقص/ شرم، شکست، وابستگی/ بی کفایتی، آسیب پذیری نسبت به خود و اطاعت تفاوت معناداری وجود داشت.
اندوز و حمیدپور (۱۳۸۵) در پژوهش خود با عنوان بررسی رابطه سبک دلبستگی با طرحوارههای ناسازگار در افراد با اختلالات شخصیت به این نتیجه رسیدند که هر چه طرحوارهها ناسازگارتر باشند، رضایت زناشویی کاهش مییابد و گزارش نمودند که دلبستگی ایمن با طرحوارههای ناسازگار رابطه معنیدار دارد. نتایج پژوهش آذری (۱۳۹۱) با عنوان مقایسه طرحوارههای ناسازگار اولیه، مکانیسمهای دفاعی و پایگاه هویت در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد و افراد عادی نشان داد که در هر پنج حوزه طرحوارههای ناسازگار بریدگی و طرد، خود گردانی و عملکرد مختل، محدودیتهای مختل، دیگرجهتمندی و گوشبهزنگی بیش از حد و بازداری، میانگین استفاده از این طرحوارهها در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد به گونه معناداری بالاتر از افراد بهنجار میباشد. در تحلیل مکانیسمهای دفاعی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد و افراد بهنجار، در استفاده از مکانیسمهای دفاعی رشدیافته، افراد بهنجار به گونه معناداری بالاتر از افراد مبتلا به سوء مصرف مواد بودند، در سبک دفاعی روان نژند بین دو گروه تفاوت معناداری حاصل نشد، اما سبک دفاعی رشدنایافته در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد به گونه معناداری بالاتر از افراد بهنجار قرار داشت.
“