-
- مرحله ی پایداری : در این مرحله ارگانیسم کاملا با عوامل تنش زا سازگار شده ، در نتیجه موجب کاهش و رفع علائم استرس می شود.
- مرحله ی فرسودگی: چون قدرت سازگاری ارگانیسم محدود است، عوامل تنش زای شدید، طولانی وسخت موجب فرسودگی میشوند. در صورتی که علائم ظاهر شده ی ناشی از عوامل تنش زا یا نشانگان استرس ادامه یابند، منجر به ایجاد آسیب در ارگانیسم میشوند.
همان طور که مشاهده می شود، ارگانیسم نمی تواند در مرحله ی اول(هشدار) باقی بماند وضرورت دارد که از آن وضع خارج شود، چون این مرحله موجب اتلاف نیروهای زیادی می شود و صرف انرژی نمی تواند برای مدت زیادی ادامه یابد، چرا که انرژی سازگاری فرد انرژی محدود است. آزمایش روی حیوانات نشان میدهد ظهور و وجود عوامل تنش زا برای مدت مشخصی قابل تحمل است. بعد از خستگی و فرسودگی ناشی از عوامل تنش زای سخت، فقط خواب و استراحت است که میتواند پایداری موجود زنده را حفظ کند و اغلب سازگاری را به سطوح قبلی برساند. به هر حال، ارگانیسم در اثر مصرف انرژی زیاد، به تدریج فرسوده خواهد شد. انرژی سازگاری به دو نوع تقسیم می شود که عبارتند از:
-
- انرژی سازگاری سطحی که بی درنگ مورد استفاده واقع می شود.
- انرژی سازگاری عمیق که برای مقابله با عوامل تنش زا صرف می شود.
انرژی سطحی فقط میتواند فرسودگی را تا حدودی تخفیف دهد و برای سازگاری عمیق تر و کامل باید عوامل تنش را شناسایی و رفع کرد.
۲-۳-۳-۴-۷ الگوی دوهرنوند
دوهرنوند (۱۹۶۱) با تغییراتی که در الگوی بیوشیمی سلیه انجام داد، الگوی خود را برای مطالعه اختلالات روانی در محیط اجتماعی ارائه داد. به نظر او عوامل متعددی در واکنش به عامل تنش زا و بروز نشانگان استرس نقش دارند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
-
- متغییرهای بیرونی که تعادل ارگانیسم را مختل میسازند
-
- عوامل واسطه ای که می توانند تاثیر عوامل تنش زا را تغییر دهند
-
- تعامل بین عوامل واسطه ای و تنش زا که به بروز نشانگان استرس می انجامد
- تلاش ارگانیسم برای فائق آمدن بر عوامل تنش زا.
او تأکید کرد عوامل واسطه ای درونی وبیرونی را نباید از نظر دورداشت. برداشت دوهرنوند(۱۹۶۱) از استرس در برگیرنده ی کلیه ی عوامل درونی وبیرونی است که استرس ایجاد میکند.
۲-۳-۳-۴-۸ الگوی متغیرهای روان شناختی و اختلال های جسمانی
این الگو در سال ۱۹۷۱ توسط لوی و کاگان ارائه شد. آن ها الگویی برای واسطه های روانی- اجتماعی بیماری ها ارائه دادند. هرتغییر روانی میتواند به عنوان عاملی تنش زا یا محرکی که برانگیزاننده ی پاسخی بیولوژیک است، عمل کند. این محرک ها درفرد تمایل به عمل را ایجاد میکنند و این تمایل متاثر از عوامل محیطی و ژنیتکی است. این تمایل ارگانیسم را برای انواع فعا لیت های جسمانی در موقعیت های مختلف آماده میکند. بعضی از این فعالیت ها ناسازگارند وبه ایجاد استرس منجر میشوند. این پاسخ ناسازگار، پیش آگهی اختلال در عملکردهای فیزیولوژیکی و روانی است و اگر محرک همچنان ادامه داشته باشد، به بیماری منجر می شود. بیماری ، ناتوانی یا شکست سیستم جسمانی- روانی در انجام وظایف اساسی خود است. لوی و کاگان همچنین فرض کره اند که بین متغیرهای روانی ، فیزیولوژیکی، ژنتیکی و محیطی تعامل وجود دارد که میتواند جریان بیماری را تسهیل کند(دایسون، ۱۹۸۳؛ به نقل ازکوهن و ویلیامسون، ۱۹۹۱).
به دنبال کارهای سلیه (۱۹۳۶) و طرح نشانگان سازگاری کلی ، این ایده مطرح شد که مهم ترین عامل در چگونگی و نوع نشانگان استرس ، تصورات شخصی و میزان ارزش و اهمیت موضوعی ویژه در نزد فرد است، زیرا عامل تنش زایی که برای فردی منبع استرس و عامل بروز نشانگان استرس است، چه بسا برای شخص دیگری به هیچ وجه استرس ایجاد نکند. به همین دلیل از سال۱۹۶۰ به بعد لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) مفهوم “ارزیابی شناختی” را به کار بردند. این اصطلاح در مورد ارزش گذاری مجدد و قضاوت های مداوم شخص از خواسته ها و محدودیت های خود در روند تعامل با محیط ، توانای های بالقوه و بالفعل خود به کاربرده شد. در واقع، لاازروس، (۱۹۸۲) بنیانگذار این فرضیه است که دیدگاه ها، پدیده ها را به وجود می آورند. پدیده ها به خودی خود خنثی اند، این دیدگاه ها هستند که به پدیده ها معنا و مفهوم می بخشند. این الگو برای ارزیابی شناختی مراحلی قائل است:
- مرحله ی ارزیابی اولیه: ارزیابی اولیه به فرایندهای شناختی ارزش گذاری مربوط می شود. افراد به این پرسش که آیا در حالت مطلوب یا رنج به سر می بردند، به گونه ای متفاوت پاسخ میدهند، این مواجهه میتواند سه نتیجه در بر داشته باشد:
-
- واکنش نامربوط یا بی ارتباط : مواجهه ای است که برای فرد هیچ گونه معنای ویژه ای در بر ندارد. بنابرین، میتواند مورد غفلت و فراموشی واقع شود.
-
- واکنش مثبت و بی خطر: در برگیرنده ی قضاوت هایی است که بیان کننده ی موضوعی مطلوب و سودمندی است.
- واکنش تنش زا: شامل قضاوت هایی است که صدمه و نیستی را به دنبال دارد. فرد را مورد تهدید قرار میدهد یا او را به نحوی درگیر میکند(کوتاش، ۱۹۸۵).
-
- ارزیابی ثانویه : پس از اینکه فرد به این پرسش پاسخ داد که آیا من در حال مطلوب یا رنج به سر می برم، به ارزیابی ثانویه میرسد. حال این پرسش مطرح می شود که من در مورد آن ، چه کاری می توانم انجام دهم؟ ارزیابی ثانویه به فرایند قضاوت ها، تواناییهای بالقوه برای مقابله ، امکانات و محدودیت ها ی فرد اطلاق می شود.
- ارزیابی مجدد: ارزیابی شناختی ، فرایندی ایستا نیست و تغییر جهت پاسخ ها را نسبت به شرایط بیرونی و درونی موجب می شود. ارزیابی شناختی مجدد به تغییر در قضاوت های ارزش گذاری فرد از موقعیت منتهی می شود. در مجموع، لازاروس(۱۹۸۲) در پاسخ به این پرسش که چرا افراد در برابر یک عامل تنش زا یا استرس یکسان مانند مرگ والدین یا همسر، واکنش های متفاوتی نشان میدهند، میگوید: رفتار فرد در هر لحظه از زندگی تابع و فرایندی از عوامل زیر است:
-
- ساختار شخصیت فرد
-
- ارزیابی شناختی فرد از موقعیت
- توان بالقوه ی عامل تنش زا یا محرک.
در این الگو، علاوه بر عامل تنش زا به ارزیابی شناختی شخص نیز توجه شده است. نظریه ی لازارس(۱۹۸۲) راهگشای سایر الگوهای شناختی شد.یکی از این الگوها توسط ریچاردسون و ولفلک (۱۹۸۴؛ به نقل از کوتاش، ۱۹۸۵) مطرح شده است. در این الگو پاسخ های استرس نتیجه ی مستقیم عوامل محیطی تلقی نمی شوند، زیرا عوامل محیطی به خودی خود خنثی اند و نمی توانند واکنش های استرس را ایجاد کنند. استرس، حاصل ارزیابی ، ادراک و تفسیر ارگانیسم از موقعیت و رویدادهاست.
خواسته هایی که برای شخص اهمیت زیادی ندارند، با احتمال کمتری استرس ایجاد میکنند و پیامدهای جدی نخواهند داشت .برعکس، خواسته هایی که به هر دلیل برای شخص خیلی مهم جلوه میکنند، موجب بروز استرس میشوند. در الگوی ارزیابی شناختی فرد زنجیره ای از مراحل را برای هدایت عمل سازش یافته پیشبینی میکند که عبارتند از :