فرزندپروری فعالیتی پیچیده و دربرگیرنده رفتارهای خاصی است که یا به طور مجزا یا با هم رفتارهای کودک را تحت تأثیر قرار میدهد. علاقه به بررسی تأثیر والدین بر رشد کودک پیامد طبیعی تئوری رفتارگرایی و فرویدی بود. رفتارگرایان کودک، علاقهمند بودند به این که چگونه الگوهای تقویت در محیطی که کودک در تماس با آن است، منجر به رشد میشد. نظریهپردازان فرویدی در مقابل بحث میکردند که تعیین کننده های اساسی رشد، زیستی هستند و به صورت اجتنابناپذیری با آرزوهای والدین و خواستههای اجتماعی در تعارض میباشند. در این نظریه فرض میشود که تعامل بین نیازهای لیبیدویی کودک و محیط خانوادگی، تعیین کننده تفاوتهای فردی در رشد کودک میباشد، بنابرین از دو مدل به بررسی کودک پرداخته میشود:
مدل تحلیل روانی: محققانی که اجتماعی شدن را از دیدگاه تحلیل روانی مورد بررسی قرار میدهند تأکیدشان بر روی رابطه هیجانی والد- کودک و تأثیر این رابطه بر رشد روانی جنسی، روانی اجتماعی و شخصیت است. این تئوریها مطرح میکنند که تفاوتهای فردی در رابطه هیجانی میان والدین و فرزندان ضرورتاً باید از تفاوت در نگرشهای والدین ناشی شده باشد (استنبرگ[۲۴]، ۱۹۹۴).
مدل یادگیری: محققانی که به سبک فرزندپروری از دیدگاه رفتارگرایی و یادگیری اجتماعی پرداختهاند، سبکهای فرزندپروری را بر اساس رفتارهای والدینی تبیین میکنند. تأکید آن ها بر تمرینهای والدینی متمرکز است تا نگرشهای آنان، تا آن حد که تصور میشود که تفاوتها در رشدونمو کودک، انعکاسی از تفاوتها در محیط یادگیری است که کودک در معرض آن بوده است (همان).
۲-۵-سبکهای فرزندپروری[۲۵]
سبکهای فرزندپروریاز جمله مفاهیمی است که مطرح کننده روشها و فنون برخورد والدین با فرزندان در خانواده میباشد. دارلینگ[۲۶]و استنبرگ[۲۷] سبکهای فرزندپروری را منظومهای از نگرشها، نحوه برقراری ارتباط و روش نگهداری فرزند و همچنین جو عاطفی حاکم بر فضای رفتاری والدین تعریف میکنند. سبکهای رفتاری والدین از سه جنبه مورد بررسی قرار گرفته است. اهداف مربوط به جامعهپذیری، عملکرد والدین در کسب اهداف از سوی فرزندان و جو عاطفی حاکم بر خانواده، منظور از اهداف، نتایج و غایتهایی است که والدین در جریان جامعهپذیری فرزندان خود در پی آن هستند. مقصود از عملکرد والدین نیز،مجموعه کنشهای پدر و مادر در ارتباط با کودک و اعضای دیگر خانواده میباشد و در نهایت منظور از جو عاطفی، مجموعه روابط عاطفی،دلبستگیها و انسجام میان اعضای دیگر خانواده میباشد(دارلینگ و استنبرگ، ۱۹۹۳،بهنقل از عطاپور،۱۳۸۰) نوع سبک فرزندپروری که والدین از خود نشان میدهند بر رشد کودک تأثیر بسیاری میگذارد (بورناستین[۲۸]، ۲۰۰۸)، باوم ریند[۲۹]، مککوبی[۳۰] و مارتین[۳۱]،۱۹۸۶، به نقل از بورن استین، ۲۰۰۸) در مشخص ساختن چهار نوع سبک فرزندپروری نقش اساسی داشتند. سبک مقتدرانه[۳۲]، سبک مستبدانه[۳۳]، سهلگیرانه[۳۴] و بیتفاوت[۳۵].
مایز[۳۶] و پتیت[۳۷] (۱۹۹۷) سبکهای فرزندپروری را اینگونه تعریف کردهاند: مجموعهای از رفتارها که تعیین کننده ارتباطات متقابل والد- فرزند در موقعیتهای متفاوت و گسترده است و اینگونه فرض میشود که موجب ایجاد یک فضای تعامل گسترده میگردد. سبک فرزندپروری به عنوان مجموعهای از نگرشها به کودک در نظر گرفته میشود که منجر به ایجاد جو هیجانی میشود که رفتارهای والدین در آن جو بروز میکند. این رفتارها دربرگیرنده رفتارهای مشخص، رفتارهایی که در جهت هدف والدین است، که از طریق آن رفتارها والدین به وظایف والدینیشان عمل میکنند، اشاره به تمرینهای فرزندپروری دارد، و هم رفتارهای غیرمرتبط با هدف والدینی مانند ژستها، تغییر در تُن صدا یا بیان هیجانهای غیرارادی میباشد (استنبرگ، ۱۹۹۴).
بیشتر محققانی که تلاش کردهاند محیط فرزندپروریرا توصیف کنند،به مفهومسبک فرزندپروری دیانا بامریندتکیه کرده اند. سازه سبک فرزندپروری، به منظورتفاوت در تلاش های والدین برای کنترل واجتماعی کردن فرزندانشانبه کار میرود(بامریند، ۱۹۹۱۱). دو نکته درفهماین تعریف مهم است: اول اینکه سبک فرزندپروری برای توصیف فرزندپرورینرمال به کار میرود؛ به عبارت دیگر گونهشناسی سبک فرزندپروری، نباید فقطدربرگیرندهی فرزندپروری انحرافی باشد. دوم اینکه بامریند فرض کرده بود کهفرزندپروری نرمال،حول موضوع کنترلمیچرخد ،هر چند که ممکن است والدین در اینکه چگونه فرزندانشان را کنترل ویا اجتماعی کنند،متفاوت باشند،ولی بهطورکلی فرض میشود که نقش اولیه همه والدین تاثیر گذاشتن، درس دادن وکنترل فرزندانشان میباشد (کیسل و لاینز،۲۰۰۱).
علاقه به بررسی تاثیر والدین بر رشدکودک پیامد طبیعی، تئوری رفتارگرایی و فرویدی بود . رفتارگرایان کودک علاقمند بودند که چگونه الگوهای تقویت در محیطی که کودک در تماس باآن است، منجر به رشد میشود. نظریهپردازان فرویدی در مقابل بحث میکردندکه تعیینکننده های اساسی رشد، زیستی هستند و به صورت اجتناب ناپذیری باآرزوهای والدین و خواستههای اجتماعی در تعارض میباشند. در این نظریه، فرض میشود که تعامل بین نیازهای لیبیدویی کودک و محیط خانوادگی، تعیین کنندهتفاوتهای فردی در رشد کودک میباشد. اکنون دو سوال اساسی در تحقیقات مربوط به اجتماعی کردن مطرح است: سبک فرزندپروری چه چیزی است؟ و پیامد سبکهایتربیتی متفاوت چه میباشد؟(دارلینگ و استنبرگ،۱۹۹۳). در حال حاضر اجماع نظری مبنی بر اینکه تمرینهای فرزندپروری بر رشد کودکتاثیر میگذارد، وجود دارد، البته مدارک نشان داده اند رفتارهایفرزندپروری مجموعه رفتارهای زیادی را در بر میگیرد. بنابرین تاثیر یکرفتار والدینمیتواند به آسانی مورد بررسی قرار گیرد. به عنوان مثالممکن است کودکی که به خاطر عملی که انجام داده، سیلی بخورد ولی هنوز نسبتبه والدین احساس عاطفه،مهر و گرمی کند و یا اینکه ممکن است والدین به صورتتکنیکی درست عمل کنند، اما چون عاطفه و مِهر کمی را آشکار نمایند، کودکاناحساس سردی و بیمیلی میکنند. تلاشهای کمی و کیفی برای ارزیابی سبکفرزندپروری بر روی سه مؤلفه خاص تمرکز کردهاند: رابطه هیجانی، رفتارها وتمرینهای والدین و سیستمهای اعتقادی والدین (دارلینگ و استنبرگ، ۱۹۹۳).
۲-۶- انواع سبکهای فرزندپروری
۲-۶-۱- سبک قاطعانه
سبک قاطعانه(مقتدرانه)، مناسبترین روش فرزندپروری است. والدین مقتدر، درخواستهای معقولی برای پختگی دارند و این درخواستها را با تعیین محدودیتها و اصرار بر اینکه کودک باید از آن ها تبعیت کند، به اجرا میگذارند. در عینحال، آن ها صمیمیت و محبت نشان میدهند، صبورانه به نقطهنظرهای فرزندانشان گوش میکنند و مشارکت در تصمیمگیری خانوادگی را ترغیب مینمایند. فرزندپروری مقتدرانه، روش منطقی و دموکراتیک است که طی آن، حقوق والدین و کودکان محترم شمرده میشود (ماهر و کمیجانی، ۱۳۸۶).