بین سال های ۵۵۰ و ۶۰۰ پس از میلاد، آیین بودیسم توسط میسیونرهای فرستاده شده از سوی پادشاه کره به ژاپن نیز راه پیدا کرد و تا پایان قرن هشتم، فرقههای بودایی زیادی ایجاد گشته و رشد نمود. «ذن بودیسم» که یک فرقه بودیسم ماهایانا بود، در قرن نهم و توسط بودائیان چینی فرقه «چان»[۲۴]به ژاپن معرفی شد و در حدود ۱۲۰۰ سال بعد از میلاد از رواج برخوردار شد. «ذن» معادل ژاپنی «چان» میباشد که تقریبا به معنای «مراقبه» ترجمه شده است. ذن بودیسم بر نگرش عدم وابستگی، مراقبه به منظور افزایش آگاهی و تمرکز بر زمان حال تأکید دارد که ثمره آن حالت آزادی روانی از رنج میباشد. مراقبه بودایی بیش از همه از طریق ذن بودیسم ژاپنی به غرب معرفی گردید. مهاجران آسیایی که در قرن نوزدهم به آمریکا مهاجرت نمودند، شروع به بنیان نهادن جوامع[۲۵] و معابد[۲۶] نمودند. با این وجود هنگامی که ذن به ایالات متحده رسید، تاثیر آن بسیار محدود بود. اگرچه ذن بودیسم در سال ۱۸۹۳ در کنفرانس جهانی شیکاگو معرفی شد، همچنان تاثیر کمی بر فرهنگ آمریکایی بر جای گذارد (کارداسیوتو[۲۷]،۲۰۰۵).
۲-۱-۴-۲- انتقال ذهن آگاهی به روانشناسی
در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ذن به تدریج از طریق کتابهای پرطرفداری همچون ذن در هنر کمانگیری[۲۸](هریگل[۲۹]،۱۹۵۳)، ذن بودیسم و روانکاوی ( سوزوکی، فرام و مارتینو[۳۰]، ۱۹۶۰)و روان درمانی در شرق و غرب ( واتس[۳۱]،۱۹۶۱) ارتقاء یافت. با این حال در اواخر دهه ۱۹۵۰ و در طول دهه ۱۹۶۰ بود که مراقبه بر اساس ذن بودیسم از طریق نوشته های رواندرمانگران برجستهای همچون فروم[۳۲](۱۹۶۰)، فینگریت[۳۳](۱۹۶۳)، آساگیولی[۳۴](۱۹۶۵) و باس[۳۵](۱۹۶۵) بیشتر مورد توجه قرار گرفت و آن ها از نمادهای مراقبهای در نوشته های خود استفاده نمودند و قرن ها در مورد مراقبه در ارتباط با روان تحلیلگری اشارات و بحثهای فراوانی کردند. مثلا چنین انگاشته میشد که ذن می تواند موجب تسهیل پرده برداشتن از ناخودآگاه شود. مراقبه ذن نیز همسوی رواندرمانی انگاشته شد؛ زیرا بر آگاهی از لحظه حاضر[۳۶]،خودجوشی[۳۷]و پذیرش[۳۸]تأکید دارد (اسمیت[۳۹]،۱۹۸۶). به عنوان مثال تأکید بودیسم بر رشد و تحول باعث گردید از جانب وجودگرایان و انسانگرایان در روانشناسی بالینی مورد توجه و عنایت قرار گیرد (کومار،۲۰۰۲).
تارت(۱۹۷۲) معتقد است که محبوبیت تدریجی مراقبه در روانشناسی منجر به شکل گیری طریقتهای بودایی گسترده و متنوع گردیده است. همچنین آمریکاییان در خلال دهههای ۱۹۶۰ و۱۹۷۰ میلادی، نگریستن به درون[۴۰]و تجربهآزمایی روشهای افزایش آگاهی و گسترش مرزهای هشیاری از طریق داروهای روانگردان، هیپنوتیزم و فراروانشناسی[۴۱] را آغاز نمودند. توجه روزافزون به آیین و فرهنگ شرقی معطوف گردیده و در نهایت امر، مراقبه، نیز به جرگه رویابینی، هیپنوتیزم و داروهای روانگردان به عنوان حالت اصلاح شده آگاهی[۴۲]پیوست، زیرا خصیصه آن تغییر کیفی در الگوی کلی کارکرد ذهنی بود (کارداسیوتو،۲۰۰۵).
مشخص گردیده است که مراقبه باعث ایجاد حالت هشیاری و آگاهی می شود که این حالت به صورت عینی و از طریق الکتروانسفالوگرام[۴۳] قابل سنجش میباشد. در افرادی که در حالت مراقبه هستند، ویژگیهایی همچون فعالیت موج آلفا به همراه کاهش در آهنگ متابولیسمی، امواج تتا مانند حالات برانگیختگی پایین در ارتباط با خواب و حتی برخی فعالیتهای امواج دلتا که به گونه ای در خوابهای سنگین و کما(بیهوشی) دیده می شود وجود دارد. با آنکه روانشناسان تجربی، مراقبه را به عنوان حالت اصلاح شده آگاهی تعریف کردهاند ولی تعلیم گران مراقبه ذن آن را همچنان یک تجربه «افزایش آگاهی» می دانند تا تجربه «اصلاح آگاهی» (اسمیت،۱۹۸۶).
پژوهشهایی که در زمینه فیزیولوژی انجام گرفته است از این نقطه نظر حمایت کرده و دو نوع از حالات مراقبهای را مشخص نموده است. افرادی که در شیوه های تمرکزی( مانند مراقبههای یوگا) درگیر میشوند، ظاهراً از عواملی که حواس افراد را پرت میکنند، ناآگاهند که این مسأله با عدم مسدودشدگی آلفا (توقف فعالیت آلفا در پاسخ به یک محرک) مشخص می شود. افرادی که شیوه های ذهنآگاهی را به کار میبرند دوره های بسیار کوتاه از مسدودشدگی آلفا را نشان میدهند و به عواملی که حواس را پرت میکنند خو نمیگیرند گویا که هر گونه عامل مزاحم خارجی را برای اولین بار تجربه میکنند (کارداسیوتو،۲۰۰۵). افرادی که به مراقبه ذهن آگاهی میپردازند از محیط خود، آگاهی کامل داشته و هر لحظه را به آرامی و فارغ از هر گونه وابستگی یا منحرف شدن حواس تجربه میکنند؛ لذا بررسی و کاربرد ذهنآگاهی جدا از ریشه های تاریخی بودایی آن در روانشناسی آغاز گردید. بررسی تجربی ذهنآگاهی خارج از قلمرو روانشناسی تجربی تداوم یافت. در روانشناسی اجتماعی، لانگر[۴۴](۱۹۸۹) دو حالت از بودن را معرفی نمودکه عوامل شناختی و عاطفی را دربرمیگیرد: ذهنآگاهی و ذهنناآگاهی[۴۵](عدم ذهن آگاهی). طبق نظر لانگر، ذهنآگاهی گسترش حالت انعطافپذیر ذهن است و زمانی رخ میدهد که فرد مقوله های جدید میآفریند، نسبت به اطلاعات جدید و نو به صورت باز برخورد می کند و از بیش از یک چشم انداز آگاه است.
افراد ذهنآگاه در زمان حال بوده، نسبت به زمینه[۴۶]و چشمانداز حساسیت دارند و به شکل فعالانه تمایزات جدیدی ترسیم میکنند. ذهنآگاهی در تضاد با عدم ذهنآگاهی یعنی رفتاری که از روی عادات کاملا ماهرانه سر زده، اسیر قالبهای خشک ذهنی بوده و بدون توجه به زمان یا زمینه روی میدهد قرار دارد. از آنجایی که این حالت (عدم ذهن آگاهی) با آگاهی کم یا عدم آگاهی صورت میپذیرد غالبا به درک منفردی از اطلاعات منجر شده و توسط قانون یا روال همیشگی اداره می شود (لانگر،۲۰۰۲).
در مطالعات دیگری که به دنبال پژوهشهای لانگر انجام شد، به بررسی ذهنآگاهی در رابطه با سلامتی، کسب، تجارت و آموزش پرداخته شده است. پژوهشهایی که به بررسی پیامدهای ذهنآگاهی- عدم ذهنآگاهی بر سلامتی افراد سالمندپرداختهاند نشان داده است که شرایط ذهنآگاهی (مانند افزایش کنترل بر برنامه زندگی خود) با کاهش شرایط مضر برای سلامتی و افزایش عمر رابطه داشته است. مطالعات ذهنآگاهی در حیطه کسب و تجارت، پیشنهادکننده افزایش میزان خلاقیت و کاهش فرسودگی شغلی در نتیجه افزایش ذهنآگاهی بوده است. در پژوهشهای مربوط به نقش ذهنآگاهی در محیطهای آموزشی نیز دریافتهاند که شرکت کنندگان در شرایط ذهنآگاهی از قابلیت مطلوبتری برای استفاده خلاقانه از اشیاء در هنگام نیاز به استفاده ابتکاری از موضوعات برخوردارند و سطح توجه و علاقه آنان به تکلیف و همینطور حافظه آنان بهبود یافته است. علاوه بر این نشان داده شده است که ذهنآگاهی با افزایش توانمندی، حافظه، خلاقیت، عاطفه مثبت، کاهش تصادفات، خطاهای انسانی و استرس رابطه دارد (لانگر و مولدووانو[۴۷]،۲۰۰۰).
۲-۱-۴-۳-ذهن آگاهی در روانشناسی بالینی: «موج سوم» رفتاردرمانی