بند سوم : هدفدار بودن جنگ(منافع و مصالح ملّی):
عنصر چهارم جنگ، مشخّص بودن جهت و غایت جنگ است. یعنی کشور آغاز گر جنگ هدفی معیّن و نـهائی دارد کـه همواره در صدد پیگیری و نیل به آن است.این هدف معمولا تحمیل یا قبولاندن یک نقطه نظر سیاسی و یا روشنتر یک منظور و هدف ملی مباشد. در واقع، کشور مهاجم مدّعی است جنگی که آغـاز کـرده بر اساس«منافع و مصالح ملّی»بوده است.امّا اینکه«منافع و مصالح ملّی»کدام است و بر چه پایهای استوار میباشد، از مباحث علوم سیاسی و خارج از حوصله این پژوهش است.
طرفداران مکتب حـقوق عـینی از جمله«ژرژسل»با در نظر داشتن همین عـنصر از تـعریف، جنگ را«توسّل به نیروی مادّی به منظور تغییر دادن نظامهای حکومتی در جامعه بینالمللی میدانند.به هر حال، هنگامی که جنگ فاقد خصیصه ملّی باشد و به عنوان «ابزار سیاست مـلّی»تلقّی نـگردد.دیگر واجد مفهوم خاصّ خـود نـیست. فرضا عملیّات نظامی معروف به«عملیّات پلیسی»را که در اساسنامه برخی از سازمانهای بینالمللی از جمله ملل متّحد پیشبینی شده است، نمیتوان جنگ نامید[۱۱].
مبحث دوم : مفهوم حقوق جنگ
گفتار اول : تعریف حقوف جنگ
«جنگ یک وضعیّت استثنائی است و طبعا قـواعد مـربوط به آن نیز به نام حقوق جنگ، قواعدی استثنائی میباشد.حقوق جنگ شامل مجموعه اصول و قواعد است که حاکم بر روابط میان کشورهای متخاصم با یکدیگر و یا میان کشورهای متخاصم با کـشورهای بـیطرف میباشد. بـمحض آغاز جنگ، بدون توجّه به چگونگی شروع آن، کشورهای متخاصم دیگر تابع حقوق زمان صلح نیستند، بـلکه از حقوق جنگ تبعیّت خواهند نمود؛چه این حقوق عرفی باشد، چه قرار دادیـ.کشورهای ثـالث(یعنی کـشورهائی که در مخاصمه شرکت ندارند)، خواه حقوق جنگ را مراعات نمایند یا خیر نزد خود را با کشورهای متخاصم تـابع حـقوق زمان صلح نمیسازند؛بلکه از آن پس از حقوق بیطرفی تبعیّت مینمایند». [۱۲]
گفتار دوم : ضرورت وجود حقوق جنگ
حقوق جنگ همواره مـوجب یـک جـدال عقیدتی بین صاحبنظران بوده و هست.اختلاف نظر در این باب بعضا بحدّی است که حتّی موجودیّت واقـعی آن را مورد سؤال قرار میدهد.برخی از دانشمندان، حقوق جنگ را قبول ندارند و ضرورت وجود آن را مـورد انکار قرار میدهند.این گـروه در مـخالفت با حقوق جنگ به دلایل مهمّ و اساسی استناد میکنند که از آن جمله است:
-
-
- جنگ یک جنایت است و جنابت را بایستی تحت قاعده در آورد.برای جنایت یا باید مجازات تعیین کرد و یا از وقوع آن جلوگیری نمود.
-
-
- حقوق جنگ، حـقوقی بیفایده و غیر مفید است؛زیرا همیشه اجرای مؤخّر بر وقوع جنگ میباشد.
-
- حقوق جنگ بر اساس تجربیّات جنگهای گذشته وضع شده و در جنگهای آینده، به دلیل پیشرفتهای سریع علمی و فنّی که در این فاصله صورت گـرفته اسـت، غیر قابل اجرا میباشد.
-
- تا زمانی که مسئولیّت کیفری فرد در حقوق بینالملل کاملا شناخته نشده و ضمانت اجراهای مؤثّر علیه اعمال فردی ناقض حقوق جنگ به وجود نیامده است، این حقوق عملا اثری نـسبت بـه متخاصمانی که همواره آن را در طول مخاصمات نقض میکنند، نخواهد داشت.
-
- گر چه مجازات جنایتکاران جنگ دوّم جهانی پس از جنگ اهمیّت خاصّ خود را دارد، منتها باید آن را یک رویداد استثنائی تلقّی نمود.
- قانونگذار بینالمللی مرجّحا بایستی تمامی فعّالیّت خود را وقـف بـهتر نمود و غنی ساختن حقوق صلح نماید تا حقوق جنگ[۱۳].
برغم مخالفتهای یاد شده، توجّه به ضرورت حقوق جنگ اهمیّتی ویژه دارد؛زیرا واقعیّتها خود پاسخگوی مخالفتهای است.متاسفانه جنگ به طور قطعی و کامل از صـحنه زنـدگی بـینالمللی رخت برنبسته است. براحتی مـیتوان پذیـرفت کـه امکان وقوع جنگ در هر لحظه، به دلیل نقض تعهّدات مربوط از جانب هر یک از کشورهای باقی است.بنابرین لازم است حداقلّ جریان جنگ را تـابع مـقرّرات حـقوقی نمود و تا آنجا که بتوان، خطرات و خسارات نـاشی از آن را مـحدود ساخت.
از سوی دیگر، همیشه این اعتراض وجود داشته و دارد که قوانین جنگ نقض شده و خواهد شد.«امّا مطالعه و بررسی جنگهای گذشته، از جـمله جـنگهای جـهانی اوّل و دوّم، خلاف این ادّعا را به اثبات میرساند. در جنگ جهانی اوّل، حـقوق جنگ به آن حدی که ادّعا شده است.این عدّه اطلاعی از نظریّه انگلیسی-آمریکایی در مورد جنگ نداشتند؛زیرا به عنوان نـمونه از دیـد انـگلیسیها جنگ اقتصادی مشروعیّت دارد؛و یا نمیدانستند که هیچ قاعده موضوعه تا آنـ زمـان جنگ شیمیائی را منع نگرده بود.اینان اعلامیّه لندن(۱۹۰۹)[در مورد جنگ دریائی]را جزء حقوق موضوعه قلمداد میکنند؛در حـالیکه ایـن اعـلامیّه اساسا به مرحله اجرا در نیامد.بالاخره اینگونه افراد نمیدانستند که عهد نامههای ۱۹۰۷ لاهـه بـر اسـاس شرط متقابل برای تعدادی از کشورهای متخاصم مثل روسیه، ایتالیا و ترکیه به عنوان قرار داد الزام آور نـبود؛زیرا ایـن کـشورها آن ها را امضا نکرده بودند.جنگ جهانی دوّم سیر قهقرائی قابل ملاحظه حقوق جنگ را نشان میدهد.در حـلیکه فـرانسه همواره حقوق جنگ را دقیقا رعایت میکرد، آلمان بر عکس آشکارا حقوق قرار دادی اشـغال را نـقض کـرده بود.در مقابل، متّفقین نیز به خاطر استفاده از بمب اتمی مورد سرزنش قرار گرفتند.از جـهت دیـگر، طرفین متخاصم بدون توجّه و رعایت وضعیّت غیر نظامیان، به یک جنگ هوائی بـیرحمانه مـبادرت ورزیـدند.با این حال نبایستی نتیجه گرفت که حقوق جنگ متروک ماند؛زیرا در موارد بیشماری از جمله در مورد رفـتار بـا زندانیان نظامی جنگی، از سوی اکثریت کشورهای متخاصم رعایت گردید».[۱۴]
«البتّه و با تمام ایـن اوصـاف، تـضادّ موجود میان ممنوعیّت جنگ از نظر حقوق بین بینالملل و به عنوان یک اصل را با اجرای مـقرّرات حـقوق جـنگ، نمیتوان نا دیده گرفت.بعلاوه بایستی به عدم کارائی حقوق پیشگیری کننده جـنگ نـیز اعتراف نمود؛حقوقی که با پدیده جنگ که یک نهاد غیر قانونی ولی واقعی است، هم ارز بوده و در کـنار یـکدیگر قرار دارند».
گفتار سوم : منابع حقوق جنگ
اساسا بایستی بین مقرّرات حقوق جنگ و مقرّرات حقوق پیـشگیری کـننده جنگ قائل به تفکیک شد.